** متن را با این نغمه بخونید
چند روزی از سفر کربلا گذشته بود ، سفر آسمانی ، سفری که هرچند کوتاه بود اما او را دیوانه کرده بود در دلش آتشی به پا شده بود ، آتشی که هیچ چیز به جز جرعه ای دیگر از دیدار کربلا آن را خاموش نمی کرد ، همیشه دوست داشت بین الحرمین را که بسیار از آن شنیده بود ببیند اما هیچ گاه به بعد از آن فکر نکرده بود؛ یاد لحظه ی فراق با حسین (ع) افتاده بود گویا می خواستند بین روح و جسمش فاصله بیندازند و همینطور هم شد حال روح او کربلا بود اما جسمش....
آرام و قرار نداشت حلاوت عشقی که چند روز قبل چشیده بود رهایش نمی کرد مگر آنکه شبی دیگر جسمش را به بین الحرمین برساند و آنجا به رسم شبهای کربلا عاشورا بخواند و بر مصیبت حسین بگرید و دوباره باز گردد... چند لحظه ای تامل کرد و سپس تصمیم گرفت برای خودش کربلا بسازد بلکه این فواران عشق فروکش کند ، تمام آنچه چند روز قبل از بین الحرمین دیده بود را تجسم کرد دو حرم یکی ایستاده و استوار به نام عباس (ع) و دیگری آرام و بی قرار به نام حسین (ع)، دو پارچه تبرک به نماد این دو حرم نهاد چشمانش را بست و خیال کرد که در بین الحرمین نشسته است و شروع کرد به مناجات کردن با آقایش : آقاجان نمی دانی چقدر دل تنگم .... نمی دانی چقدر دوست داشتم الان کربلایت بودم ...آقاجان ای کاش اینجا الان کربلا بود ... ای کاش من دوباره روی خاکهای آسمانی بین الحرمین نشسته بودم....
کار هر شبش شده بود این طور آرام می گرفت می دانست این فقط خیال کربلاست اما خیال کربلا هم زیبا بود ، هرشب به بین الحرمین خودش می رفت عاشورا می خواند،اشک می ریخت،به زیر قبه حسین می رفت و دعا می کرد و وقتی آتش درونش فروکش می کرد به دنیای همیشگی باز می گشت .
تا اینکه شبی کسی خواب این جوان عاشق را دید ، خواب دید این جوان هرشب به کربلا می رود و باز می گردد! پرسید تو چطور این همه راه را تا کربلا می روی ؟! جواب آمد این من نیستم که تا کربلا می روم این کربلاست کر هر شب تا خانه ما می آید و باز می گردد ...... آرزوی دل او زیر قبه حسین بر آورده شده بود او هر شب در کربلا بود .
********
یادته همیشه وقتی از کربلا می گفتن دلت می شکست ، در دلت غوغایی به پا می شد ، همیشه وقتی می گفتن کربلا خیلی قشنگه دلت هوایی می شد یه گوشه برای خودت آروم اشک می ریختی که من پس کی میرم؟ چرا من را راه نمی دید کربلا ؟ دل من هم کربلا می خواد ؛ غافل از اینکه همون لحظه تو روی خاکهای بین الحرمین نشسته بودی! سالها تو در کربلا بودی و طلب کربلا می کردی! ای کاش این پرده ها کنار می رفت تا تو می دیدی همون جایی هستی که آرزویش را داشتی.
السلام علیک یا ابا عبدالله ، سلام بر حسین ، سلام برگونه خاک آلود ، سلام بر لبان تشنه، سلام بر تیرهای عاشق جسم حسین ، سلام بر جسمهای نحیف و رنگ باخته ، سلام بر عاشقان حسین ، سلام بر اشکهای عاشقان حسین ، سلام بر کربلای عاشقان حسین ، سلام بر دلهای شکسته و عاشق حسین .... ایها الناس کربلا الان اینجاست فقط خواستم بگم هرکس پیش شما آمد و گفت کربلا خیلی قشنگه راست گفت راست !
وبلاگ یکشنبه 3/10 با موضوع "یک قطره اشک" به روز خواهد شد
اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم، اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی. پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی . اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم .
آخرین دست نوشته ی دانشجوی شهید ناصر باغانی
تفحص:
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 15
کل بازدید: 204539
رتبه سوم در پنجمین طرح ملی وبلاگ نویسی بوی سیب، رادیو معارف
ح) کلیه حقوق مطالب نزد خدا محفوظ است. بازنشر به هر نحو آزاد
کیف اشتیاقی بهم
شوقا الی رویتک
فاصله تا کربلا
داستان کربلا را بخوان
و ما ادرائک ما لیلة القدر
استقبال
مَن مِثلُک ...؟
کاش شیعه نباشی رمیله
طا را میم الف ح، فقط زود برگرد!
ریز یادواره ها
ما عند الله
ریزواره های کوچه
از دست برفت
فکر کن چه نتهاست